جمعهای دخترم با بابا جون صحبت میکرد ناراحت بود گفت بیا منو از اینجا ببر
همسری دلش کباب شد...
طفلکی ازبس خونه مونده دلتنگ بود بهونه میگرفت
همسری گفت شما برید آخر هفته میام دنبالتون
امروز زنگ زده بود نمیتونه بیاد
فردا با اسنپ چیزی برگردیم
لعنت ب کرونا
فردا برگردم دوباره چندروز بعد دلتنگ اینجا میشم
خسته م...